مانی جونمانی جون، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

هدیه آسمانی ما

مریض شدنت

سلام نفسم اینبار بر خلاف روزهای دیگه این باباست که داره این مطلبو درج میکنه گلم.. دیشب یه اتفاق بد افتاد حالت دوباره بد شد گلم بردیمت بیمارستان مامانت اینقد گریه کرد که نگو .منم اعصابم خیلی خورده. الان تو و مامان تو بیمارستانین گفتن که باید بستری بشه مرد کوچولوی من.. امروز ساعت ملاقات اومدم دیدمت جیگرم خابیده بودی مثل فرشته ها حالت بهتره گلم ..چند دقیقه پیش با مامانت حرف زدم میگفت حالت خیلی خوبه انشالا زودتر خوب شی دوباره بیای خونه ..خیلی دلتنگتم بابایی.. جای خالیت تو خونه خیلی خالیه.. بد جوری بغض گرفته منو.. خیلی دوست دارم بابایی خیلی زیاد   ...
19 دی 1392

چکاپ 5 ماهگیت

عزیز دلم دیگه اینجا رفتی تو 5 ماهگی گلم بردیمت پیش آقای دکتر واسه چکاپت که بعد دیدنت گفت هیچ مشکلی نداری خداروشکر وزنتو شده 5کیلو 150 گرم  گفت وزنگیریتم خیلی خوبه .اقای دکتر گفت ماشالا روز به روزم خوشگلتر میشی فدات بشه مامان         الهی قربونت بره مامان . نفسم اینجا اولین باره که پاپوشاتو پات میکنم فدای اون پاهای خوشگلو کوچولوت بشم من   ...
13 دی 1392

اقای دکتر

نفس مامان دیشب یکم منو بابا و خاله رو ترسوندی مثل همیشه نمیخندیدی ترسیدیم بردیمت آقای دکتر معاینت کنه. آقای دکتر هم تورو دید گفت جای نگرانی نیست هیچیش نیست مراقبش باشین.خیالمون راحت شد اومدین خونه باباجون حسن .منو خاله فاطی با مامانی تا صبح بدار بودیم بابایی هم که میخواست بره سرکار با بی میلی مجبور شد بره خونه اونم تا صبح خوابش نبرده بود به هر حال امروز خیلی بهتر بودی قربونت برم.. اینم عکس از امروزت جیگرم   ...
6 دی 1392

جشن قربونیت و روز دهت

قربونت برم بابا جون علی به خاطر تشکر از خدا به خاطر حضور تو برات گوسفند قربونی کرد ..     شبشم جشن روز دهت بود که شیکت کردم همه فامیلای بابا اومدن ببیننت قربونت برم اینم عکساش.... فدای اون جورابای کوچولوت بشه مامان   ...
5 دی 1392